بریم برای پارت یک رمان (یک اشتباه)اسمش انتخاب شد

حضرت منحرف حضرت منحرف حضرت منحرف · 13 ساعت پیش · خواندن 1 دقیقه

مرینت:به سمت خونه راه افتادم  تا لباسام رو عوض کنم و با الیا برم پاساژ  تا برای مهمونی شب خرید کنیم مهمونی ساعت ۸ شروع می‌شد و الان ساعت ۵ بود  با سرعت به سمت خونه مجردی که تازه پدرم برام خریده بود رفتم  لباس های دانشگاهمو با یه دامن کوتاه مشکی و یه تاپ مشکی راه راه با یه کت لی مشکی عوض کردم  و موهامو دم اسبی بستم و به سمت  محل قرارم با آلیا رفتم  

آلیا :کجایی دختر ؟دوساعته منتظرتم 

(مرینت رو.   م.    و آلیا رد.   آ.    مینویسم )

م:لباس های خودم خوب بود  چرا باید دوباره بخرم ؟

آ:این مهمونیه آدرینه احمق میخوای  اون لباس های قدیمیت رو بپوشی؟

م:اممممم خب میشد پوشید 

آ:حرف بسه بیا بریم بگردیمممممم

کل پاساژ رو گشتیم  و آلیا یه عالمه خرید کرد برام همینجور که خسته راه میرفتیم یهو چشمم خورد به لباس قرمز  مجلسی که توی ویترین بود. م:آلیا بیا بریم بخریمششششش

آ:خیلی قشنگه،  بیا بریم تو مغازه 

فروشنده لباس رو بهم داد من هم پوشیدمش لباس قرمز دامنی  کوتاه

آستین نداشت و تا روی سینه هام بود دامن عروسکی کوتاه که تا پایین باسنم بود زیاد عادت به پوشیدن همچین لباس هایی  نداشتم ولی 

این خیلی بهم میومد  با آلیا خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم 

تا آماده بشم ساعت ۷ بود یه دوش گرفتم و چکمه قرمز پاشنه دار پوشیدم لباسمو تنم کردم مو های قرمزم که تازه رنگ کرده بودم رو باز کردم و  فر کردنشون و پاپیون قرمز به سرم زدم لاک قرمز زدم  و یه رژ لب قرمز جیگری و زیر چشمام هم قرمز کردم که حالت خمار شد کیف قرمزمو برداشتم (چقدر قرمز🤣😅)یه عطر غلیز زدم و به سمت خونه آدرین رفتم